عراقی ها برای تضعیف روحیه ما فیلم های زننده پخش می کردند.یه روز یکی از بچه ها به نشانه اعتراض تلویزیون رو خاموش کرد.
عراقی ها گرفتن و بردنش بیرون.هیچ کس ازش خبر نداشت.
برا استراحت مارو فرستادن به حیاط اردوگاه،وارد حیاط که شدیم اون بسیجی رو دیدیم.
یه چاله کنده بودند وتا گردن گذاشته بودنش داخل چاله،فقط سرش پیدا بود.
شب که شد صدای الله اکبر وناله های اون بسیجی بلند شد.همه نگران شده بودیم.
صبح که شد گفتند:
شهید شده.
خیلی پیگیر بودیم علت ناله وفریاد دیشبش رو بدونیم.
وقتی یکی از نگهبانا علتش رو گفت مو به تنمون راست شد.
می گفت:زیر خاک این منطقه موش های صحرایی گوشت خوار وجود داره. موش ها حس بویایی قوی دارند.
وقتی متوجه دوستتون شدن بهش حمله کردن وگوشت بدنش رو خوردند.
عات ناله ها وشهادتش هم همین بود.
صبح که بدنش رو اوردیم بیرون تکه تکه شده بود.
اینطوری شهید دادیم وحالا بعضیمون راحت پای کانالای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده نگاه می کنیم وگاهی با خانواده هم همراهی میکنیم و نمیدونیم یه روز همان شهید رو می ارن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده وغصه ی دوستان هم اسارتی خودش رو داشته وشهادت رو به جون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های مبتذل نشند.
وصیت نامه شهید مجید محمودی