چشمه سار

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

اسیـــــــــــــــــــر

05 مرداد 1394 توسط سليماني


اسیر
_سکوت
شکنجه
_سکوت
تونل مرگ
_سکوت
برق
_سکوت
ناخن انگشت
_سکوت
شکنجه روح
_سکوت
بی آذوقه کمپ
_سکوت
10 سال اسارت
_سکوت..

فقط اندکی تامل…یه انسان چقدر تحمل درد رو داره،کم؟زیاد؟خیلی زیاد؟چقدر زیاد؟ناخن انگشتات چقدر درد داره؟ چرا تحمل کردو حرف نزد..اندکی تامل کنیم.

 1 نظر

‏شهدا شرمنده ایم

02 مرداد 1394 توسط سليماني

 


عراقی ها برای تضعیف روحیه ما فیلم های زننده پخش می کردند.یه روز یکی از بچه ها به نشانه اعتراض تلویزیون رو خاموش کرد.
عراقی ها گرفتن و بردنش بیرون.هیچ کس ازش خبر نداشت.

برا استراحت مارو فرستادن به حیاط اردوگاه،وارد حیاط که شدیم اون بسیجی رو دیدیم.
یه چاله کنده بودند وتا گردن گذاشته بودنش داخل چاله،فقط سرش پیدا بود.
شب که شد صدای الله اکبر وناله های اون بسیجی بلند شد.همه نگران شده بودیم.
صبح که شد گفتند:
شهید شده.
خیلی پیگیر بودیم علت ناله وفریاد دیشبش رو بدونیم.
وقتی یکی از نگهبانا علتش رو گفت مو به تنمون راست شد.
می گفت:زیر خاک این منطقه موش های صحرایی گوشت خوار وجود داره. موش ها حس بویایی قوی دارند.
وقتی متوجه دوستتون شدن بهش حمله کردن وگوشت بدنش رو خوردند.
عات ناله ها وشهادتش هم همین بود.
صبح که بدنش رو اوردیم بیرون تکه تکه شده بود.

اینطوری شهید دادیم وحالا بعضیمون راحت پای کانالای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده نگاه می کنیم وگاهی با خانواده هم همراهی میکنیم و نمیدونیم یه روز همان شهید رو می ارن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده وغصه ی دوستان هم اسارتی خودش رو داشته وشهادت رو به جون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های مبتذل نشند.
وصیت نامه شهید مجید محمودی

 

 نظر دهید »

شهدا را یاد کنیم

22 تیر 1394 توسط سليماني


هیچ میدانی چرا بی حـاصــلیــم…!؟!

چون که از “یاد شهیدان”
غـافــلیــــم….

عشق یعنی حرمت یک استخوان
یادگار از قامت یک نوجوان
آنکه با خون شریفش رسم کرد
بر زمین! جغرافیای آسمان…

شهدا شرمنده ایم….

 نظر دهید »

‏شهدا شرمنده ایم

13 تیر 1394 توسط سليماني


دلا هر چه بسوزی، باز هم جا داری…

طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد… یکی از این شهدا نشسته و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهيد دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است… پدری سر پسر را به دامن گرفته است…
شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر…

 2 نظر

کانال...

02 تیر 1394 توسط سليماني


من می نویسم “كانال"…

سرمایی ها یاد كولر می افتند،

دیپلمات ها یاد سوئز،

رسانه ای ها یاد تلویزیون

اما دل دار ها یاد “حنظله” می افتند، یاد “كمیل"…

 1 نظر

شهیـــــــــــــــــــد حاج حسین خرازی

02 مهر 1393 توسط سليماني

ده ماه بود ازش خبری نداشتیم. مادرش می گفت« خرازی ! پاشو برو ببین چی شد این بچه ؟ زنده س ؟ مرده س؟» می گفتم«کجا برم دنبالش آخه ؟ کار و زندگی دارم خانوم. جبهه یه وجب دو وجب نیس.از کجا پیداش کنم؟» رفته بودیم نماز جمعه. حاج آقا آخر خطبه ها گفت حسین خرازی را دعا کنید.آمدم خانه. به مادرش گفتم.گفت« حسین ما رو می گفت؟ » گفتم « چی شده که امام جمعه هم می شناسدش؟» نمی دانستیم فرمانده لشکر اصفهان است!

 1 نظر
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

چشمه سار

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهدا
  • رمضان
  • صاحب الزمان(عج)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس